محمد زمانی

در آستانۀ جنگ جهانیِ دوم سوالی ذهن جامعه شناسان را به خود معطوف داشت و آن اینکه چرا برخی کشور ها به سمت اقتدار گرایی گرایش یافتند در حالی که بقیه از نهادهای آزادیخواه حمایت کردند. انسان شناسانی مانند مارگارت مید و روث بِنِدیکت ، قبل از جنگ جهانی دوم و حتی طیّ آن، طرفدار دیدگاهِ «فرهنگ و شخصیت» بودند که بر طبق آن اعضای جوامع مختلف، الگو های شخصیتی متفاوتی پرورش می دهند که همین امر به نوبۀ خود علتِ گرایش افراد به نهاد ها و برنامه های خاصّی در جوامع می شود. از همین دست استدلال ها، البته در قلمروِ متفاوت، از سوی متفکران دیگری نیز صورت گرفته است.
به خواندن ادامه دهید →