بهروز ستوده
روز يکشنبه گذشته بدعوت «کنشگران سياسی جنوب کاليفرنيا» و در خدمت جمعی از ايرانيانی که دل در راه آزادی و عدالت اجتماعی دارند، سخنرانی ای با عنوان «ضرورت اتحاد نيروهای سکولار-دمکرات جمهوری خواه در خارج از کشور» ايراد کردم که نظر به اهميت اين موضوع، در اين نوشته اشاراتی به مطالب آن سخنرانی ميکنم:
۱- تلاش و تجربه يکصد ساله ايرانيان و نيز هر تغيير و تحّول اجتماعی که در گوشه کنارجهان اتفاق افتاده اين واقعيت مشترک و انکار ناپذير را به اثبات رسانده است که مقدمه و پيش درآمد تمام تغيير و تحولات اجتماعی ، گفتمان و بستر فکری بوده است که روشنفکران و تحوّل طلبان آن جوامع ايجاد نموده تا تغيير و تحولات بتوانند در آن بستر و گفتمان فکری به پيش روند ، در صد و اندی سال گذشته تاريخ معاصر ايران علاوه بر دهها جنبش محلی و خرده جنبش ، شاهد دوانقلاب و يک جنبش عظيم ملی بوده است که درهر يک از اين تحولات تاريخی و سرنوشت ساز ، يک گفتمان به شکل گفتمانی ملی در آمده و آن گفتمان بسترمناسبی را برای تحقق انقلاب و جنبش عظيم ملی فراهم ساخته است .
– در انقلاب مشروطه ، گفتمان تشکيل عدالتخانه و تدوين قانون و تجدّد خواهی ، به گفتمان اصلی منوّرالفکران مشروطه خواه تبديل ميشود و در بستر آن اتحاد نيروهای مشروطه خواه برای خاتمه دادن به حکومت مطلقه شاهان مستبد قاجارشکل ميکرد که حاصل آن اتحاد ، پيروزی جبهه مشروطه خواه و شکست جبهه استبداد و مشروعه خواه بوده است .
– در جريان ملی شدن صنعت نفت ، کوتاه کردن دست استعمارگران انگليسی و ايادی داخلی آنان از منابع نفت ايران ، به يک گفتمان ملی درميان ايرانيان تبديل ميشود ، و تمامی اقشار و طبقات و گروههای سياسی در بستر يک خواست ملی و همگانی برای بيرون راندن استعمارانگليس و مبارزه با سر سپردگان داخلی آنان با يکديگر متحد ميشوند .
– در جريان انقلاب بهمن ماه ۵۷ ، سالها قبل از اينکه خمينی به عنوان رهبرانقلاب وارد صحنه سياسی ايران شود ، گفتمان سرنگون سازی رژيم ديکتاتوری شاه به شکل قهر آميز ، در جامعه روشنفکری و گروههای سياسی ايران بصورت گفتمان غالب درآمده بود و آيت الله خمينی دربهمن ماه ۵۷ درشرايطی رهبری انقلاب را بدست گرفت که گفتمان جنگ مسلحانه و مبارزه قهر آميز، از مدتها پيش توسط گروههای مارکسيست و مذهبی به گفتمان اصلی جنبش چريکی و بسياری ازفعالان سياسی و فرهنگی و هنری جامعه تبديل شده بود .
بنابراين تجربه ی دو انقلاب و يک جنبش عظيم ملی و سرتاسری و دهها خرده جنبش وجنبش های محلی به ما ايرانيان ميآموزد که وجود يک گفتمان غالب در جامعه روشنفکری و نيروهای سياسی ، ضرورتی است اساسی برای برپا شدن هرانقلاب و هر جنبش ملی و سرتاسری . ناگفته نماند که جنبش ملی کردن صنعت نفت ، چه بلحاظ مضمون استقلال طلبانه و آزاديخواهانه و چه بلحاظ رهبران و شخصيت هائی که دررأس آن جنبش بودند ، در پيوند تنگاتنگ با ادامه جنبش مشروطه خواهی ايران بوده است ، اما پس از کودتای ۲۸ مرداد و ناکام ماندن جنبش اصلاح طلبانه جبهه ملی در سالهای ۳۹ تا ۴۱ و سرکوب خونين غائله ۱۵ خرداد در سال ۱۳۴۲ و همچنين تحت تأثيرجنبش های چريکی شهری و روستائی که درآن سالها در گوشه و کنار جهان جريان داشت ، متأسفانه اکثرروشنفکران ايران و گروههای سياسی درآن سالها ، خود را از دومنبع بزرگ تجربه يعنی انقلاب مشروطه و جنبش ملی نفت محروم ساختند و با گسست از تجارب گران بهای مبارزات پدران خويش ، در بزنگاه تاريخی بهمن ۵۷ ، راه برای بقدرت رسيدن ارتجاعی ترين نيروهای سياه ضدملی هموار شد .
۲- بقدرت رسيدن خمينی و نيروهای مذهبی در ايران برخلاف باور و شبهه پراکنی برخی ازگروههای سياسی و روشنفکران سکولار برای گريز از مسئوليت پذيری و اعتراف به خطاهای گذشته خود ، مبنی براينکه گويا مردم ايران به آخوندها و روحانيت شيعه يک حکومت دينی بدهکار بوده اند، و با بيان اين گفته سخيف ميکوشند که تشکيل حکومت اسلامی درايران را جبر تاريخ و امری اجتناب ناپذيرجلوه دهند و دامن خود را ازخطاهای فاحشی که موجب قدرت گيری خمينی و دارودسته های پيرامون او گرديد پاک سازند ، بهرحال گفتمان غالبی که ده سال قبل از انقلاب ۵۷ در ميان اغلب روشنفکران و گروههای سياسی ايران شکل گرفته بوده ، گفتمان مبارزه مسلحانه برای سرنگون سازی رژيم شاه ومبارزه با امپرياليسم جهانی به سرکردگی امريکا بوده است و آنچه که خمينی و دارودسته های هوادار او درجريان انقلاب بهمن ۵۷ برآن سوار شده اند همين گفتمان و مضافاً زد وبند با شرق غرب برای کسب قدرت سياسی در ايران بوده است .
۳- پس از فروپاشی رژيم سلطنتی و تشکيل دولت موقت به فرمان خمينی ، گفتمان غالب در اکثر احزاب و گروههای سياسی ايران ، گفتمان تقويت و حمايت از «خط انقلابی خمينی» و افشای دولت ليبرال بازرگان به عنوان «جاده صاف کن امپرياليسم» در ايران بوده است ! وخمينی يکبار ديگر بخوبی از آن گفتمان برای تثبيت قدرت مطلق و يکدست کردن دولت «انقلابی و اسلامی» خويش استفاده نمود . در گفتمان «خط انقلابی و ضد امپرياليستی امام» ، دمکراسی خواهی و آزادی های فردی و اجتماعی و حقوق بشر و غيره مذموم و پليد شمرده ميشد و ميشود و حاميان آن عوامل دشمن خارجی معرفی ميشدند و ميشوند !
۴- گفتمان «خط ضد امپرياليستی امام» پس از آنکه شخصيت ها و جريان هائی که نام و نشانی از انقلاب مشروطيت و جنبش ملی نفت را با خود حمل ميکردند در ميان هلهله و شادی «انقلابيون» از صحنه خارج نمود و برای قلع و قمع و کشتار و نسل کشی دگرانديشان ايران تيغ های خود را تيز کرد و ديری نپائيد که گفتمان خط انقلابی و ضد امپرياليستی امام ، هولناکترين شکنجه ها و کشتارهای تاريخ معاصر ايران را بنام خود به ثبت رسانيد و جالب اين است که پس از آنکه ۳۴ سال ازشکنجه و کشتارسيستماتيک دگرانديشان و آزاديخوان توسط پيروان خط انقلابی خمينی و خامنه ای ميگذرد ، امروزه برخی از»انديشمندان» ايرانی که از ترس تيغ جانيان حکومت ولايت فقيه ، در خارج از ايران ودر مکانی امن آشيانه گرفته اند ، برسر اينکه آيا جمهوری اسلامی «رژيم کشتار» است يا نه ، به صف آرائی و قلمفرسائی عليه يکديگر ميپردازند !
۵- در پاسخ به کودتای انتخاباتی خامنه ای – احمدی نژاد در خرداد ماه سال ۱۳۸۸ ، جنبش مدنی موسوم به جنبش سبز و با شعار «رأی من کو» ، بستری شد برای گفتمان دمکراسی خواهی و تقاضای حقوق شهروندی که سه دهه و اندی توسط حکومتگران جمهوری اسلامی پايمال شده است . گرچه اين جنبش مدنی و خشونت پرهيز، بفرمان خامنه ای خودکامه وحشيانه سرکوب و به خاک وخون کشيده شد و رهبران آن به زندان و زندان حانگی گرفتار شدند ، اما اين جنبش مانند آتشی در زير خاکستر است که در هر فرصتی خود را نمايان خواهد ساخت . آقايان موسوی و کروبی و خانم رهنورد به عنوان نمادهای جنبش سبز به اين خاطر پس از چهار سال هنوز مورد کينه و غضب شديد خامنه ای و جيره خواران او قرار دارند که اولاً اينان سخن از تغيير و تجديد نظر در موادی از قانون اساسی جمهوری اسلامی به ميان آورده اند ، ثانياً حاضر نيستند به مردم و هوادران خويش پشت کنند و از رهبر جنايتکار و فاسد جمهوری اسلامی که خو د مجرم است برای آزادی خويش تقاضای عفو نمايند .
نتيجه و جمعبندی از آنچه که در بالا گفته شد : از عمر حکومت نوظهوری که خمينی به گفته خودش با «خدعه» برای مردم ايران به ارمغان آورد ۳۴ سال گذشته است ، کارنامه سؤمديريت و جنايات و غارتگری ها و تجاوزات جمهوری اسلامی به حقوق و آزادی های مردم ايران در حافظه تاريخی شهروندان ايرانی گشوده است ، خوردن جام زهر توسط خامنه ای و عقب نشينی های اخير او در مقابل قدرت های خارجی برای نجات ولايت مطلقه فقيه خويش ، نبايد کسی را فريب دهد ، هيچ مصلح با تدبيری قادر نخواهد بود حکومتی که دين و دولت را درهم آميخته و معجون بنام جمهوری اسلامی پديد آورده است را اصلاح نمايد .
زمانی که اکثريت مردم ايران طی ۳۴ سال گذشته ، آثارشوم حکومت دينی را در تمامی عرصه های زندگی فردی و اجتماعی با پوست و گوشت خود احساس کرده اند و زمانی که حتی بسياری از پيروان سابق خط امام ، خسارات جبران ناپذيری که حکومت اسلامی بر ايران وايرانيان وارد نموده است را با چشمان خود ديده اند و برگذشته وآرمانهای برباد رفته خويش افسوس ميخورند ، به جرأت ميتوان گفت که گفتمان جدائی نهاد دين از نهاد دولت ، هم اکنون به گفتمان غالب در ميان گروههای سياسی و نهاد های مدنی تبديل گرديده است و بی ترديد جنبش ملی دمکراسی خواهانه مردم ايران درآينده ای نزديک در بستر اين گفتمان به حرکت در خواهد آمد و حکومت خودکامه خامنه ای را گام به گام به عقب خواهد نشاند تا روز سرنگونی اش فرا رسد .